Friday, September 29, 2006

ما ایرونیا

سلام

من در حیرتم ما ایرونیا چقدر رو داریم بخدا. توی هر چیزی باید به همه دنیا ثابت کنیم که آخرشیم و اگه نیستیم خدای نکرده حتما حقمون رو خوردن. چرا قبول نمیکنیم که مشکل از ماست و ما هم میتونیم اشتباه کنیم.

ادعا میکنند که ایرونیا صاحب تمدنی غنی و فرهنگی والا هستن.
کدوم فرهنگ والا وقتی کمترین ادب و ارزش رو برای افراد دوروبرمون قایلیم؟ کدوم تمدن وقتی آلوده ترین خیابونا رو داریم. خطرناک ترین جاده ها رو داریم و برای جان آدمی پشیزی قایل نیستیم؟
گویند ایرونیا مهمان نواز و با گذشتند.
کدوم مهماننوازی؟ هر گردشگر خارجی که پاشو میذاره تو ممکتمون رو به طمع دلارهاش میچاپیم. بارها شده که توریستها رو غارت کنن و هزار تا بلا سرشون بیارن. کدوم گذشت؟ ما حتی برای گذر از یه تقاطع خیابون به هم راه نمیدیم چون خیال میکنیم از همه مهمتر یا گرفتار تریم.

ما ایرونیا پاکدامن ترین مردمانیم!
پس این دخترایی که به کشورهای عربی فروخته میشن کجایین؟ این همه زن خیابونی مال کدوم کشورن؟ این همه فحشا و قتلهای ناموسی مال کدوم کشوره؟

ما ایرونیا پهلوان منشیم!
از تیم یازده نفره وزنه برداری نه نفر دوپینگ میکنن. بهترین بازیکن فوتبالمون لگد میزنه زیر ساک پزشک تیم جلو میلیاردها بیننده. سرپرست تیم فوتسال جلو همه رسانه ها بازیکن تیم رو کتک میزنه. دو تا از بازیکنهای تیم ملی فوتبالمون در حین بازی به هم مشت و لگد پرت میکنن.

میگیم بهترین تماشاگران رو داریم
ما که فقط فحش ناموس میدیم اونم به بازیکن خودی. چرا اون تماشاگر کره ای که از اول تا آخر تیم خودشو تشویق میکنه بهترین نیس؟

مومن ترین مردمان و کامل ترین دین رو داریم!
پس اینهمه قتل و دزدی و جنایت کار کیه؟ این همه حق کشی و بیرحمی نسبت به زنان و کودکان از کجا ناشی میشه. شما تا حالا شده بشنوید که عاملان یک بمبگذاری مسلمون نباشن؟ کدوم کشور مسلمونی مردماش تو رفاهن؟

صحبت از خشکیدن یک برگ نیس
وای! جنگل را بیابان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند

آره اولیم
تو فحشا
تو تعداد تصادفات جاده ای. تعداد افرادی که هر سال فقط تو سانحه رانندگی کشته میشن از تلفات جنگ لبنان و اسراییل بیشتره و ما سنگ اونا رو به سینه میزنیم!

آره اولیم
تو تعداد سقوط هواپیما
تو تعداد روزنامه های تحریمی
تو آمار دختران فراری و پهلوون پنبه های دوپینگی

بیایین باور کنیم که عقبیم. که مشکل داریم و قبول کنیم که تا مشکلاتمون رو باور نکنیم هر روز بدتر از دیروز خواهد بود. پس بیا برخیزیم. از همین امروز از همین لحظه برای بهتر شدن. برای انسان بودن. بیا کاری کنیم که افتخار به ایرانی بودنمون شعار نباشه.

چو ایران نباشد تن من مباد
در این مرز و بوم زنده یک تن مباد
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که میهن به دشمن دهیم

میلاد


توضیح: ایران زمین. ۲۵۰۰ سال پیش


Monday, September 18, 2006

چند سوال چند جواب

سلام

یه مدت به طرز وحشتناکی گرفتار بودم و انقدر کار ریخته بود سرم که تا به خودم میجنبیدم میدیدم شب شده و من حتی یادم رفته که ناهار بخورم. یکی دو روزه که سرم یه خورده خلوت تر شده و امروز وقت کردم که بعد از یه وقفه به نسبت طولانی دوباره بنویسم.
تو این دو سه روز اخبار رو دنبال کردم و دیدم تو این چند روزه ظاهرا همه گرفتار بودند و اتفاقات گوناگونی در اقصی نقاط دنیا رخ داده. مثلا بعد از ۲۵ سال یک سیاستمدار بلند پایه ایرانی یعنی محمد خاتمی به طرز شخصی وارد امریکا شد. بدبخت خاتمی اگه میدونس اینهمه براش مشکل ساز میشه این سفر فکر نمیکنم پاشو حتی از خونش بیرون میذاشت چه برسه اینکه بره امریکا! تو امریکا که جلو سخنرانیاش تظاهرات کردن و ازش رسما شکایت کردن. تو ایران هم که همسر سخنگوی دولت که کم کم داره از خود دولت و سخنگوش معروفتر میشه حسابی بهش توپید. به هر حال از لحاظ سیاسی کمتر کسیه که نسبت به اهمیت این سفر شک داشته باشه.
همچنین مذاکرات هسته ای ایران هم وارد فاز مثبتی شده و خدا کنه هیچکی ازون حرفای عجیب قریب نزنه که اینم ختم به خیر شه.
پاپ عزیز هم که ماشالا همه تندروها رو روسفید کرد و کم مونده بود حالا که اتیشا داره میخوابه جنگ راه بندازه! آخه اینم حرف بود تو زدی؟ خدایی این آلمانیا همشون یه چیزیشون میشه حتی پاپشون!
خبر مهم رو هم که نیما داد و من شنیدم باز هم یه سری از بچه ها فوق قبول شدن که به همشون تبریک میگم .
در مورد فوق و پذیرش و مسایل مربوطه بعضی وقتا دوستانم منو قابل دونستن و یه سری سوالها پرسیدن. چون خیلی ازین سوالات بین همه مشترکه بد ندیدم که اینجا مطرحش کنم. البته نیما کار منو حسابی سبک کرده تو دو نوبت و من فقط حرفاشو تکمیل میکنم:
سوال: الان رو چه زمینه هایی داره بیشتر کار میشه و او انور چه چیزایی بیشتر تو بورسه؟
جواب: همه چیز! این کاملا بسته به علاقه شما هست. تو تمام زمینه ها جای کار هست وگرنه نیازی نبود که اینهمه خرج استاد و تحقیق و غیره کرد.
سوال: تو هر فیلد چه شاخه هایی از همه محبوب ترن؟ مثلا تو بازیابی اطلاعات چی خوبه؟
جواب: بهترین راه برای پیدا کردن پاسخ این سوال نگاه کردن به تعداد مقالات ارسال شده در کنفرانسهای معتبره. برای مثال اگه میبینین که تو یه زمینه خاص تعداد زیادی مقاله چاپ شده میشه نتیجه گرفت که زمینه پرطرفداریه. البته این رقابت رو هم سختتر میکنه.
سوال : میخوام بعد از فوق برا ادامه تحصیل برم خارج. چیا لازم دارم؟
جواب:
۱. معدل خوب
۲. زبان قوی
۳. توصیه نامه از یه استاد معتبر
۴. مقاله
من روی ۲ مورد آخر خیلی تاکید دارم. استاد نقش بسیار مهمی رو بازی میکنه چه در دادن مقالات چه در کمک برا گرفتن پذیرش. اونایی که دارن فوقشون رو شروع میکنن سعی کنن حتما با استادی کار کنن که انور آب شناخته شدست. توصیه نامه چنین استادی خیلی میتونه موثر باشه.
در مورد مقاله هم من نمیگم چطور بنویسین یا کجا بفرستین چون اون خودش یه بحث جداگانه میطلبه. فقط هر چی مینویسین انگلیسی بنویسین. حتا مقالاتی که برا کنفرانسهای داخلی میفرستین. مقالات فارسی چون برای دانشگاهها و استادهای خارجی قابل خوندن نیس در گرفتن پذیرش کمک چندانی نمیکنن.

ظاهرا مطلب به درازا کشید. ایشالا در فرصتهای بعدی بیشتر در این زمینه مینویسم.

خوش باشین
میلاد


توضیح: کوالا


Thursday, September 14, 2006

به هم دبستانی هایم

خبر شنیدن موفقیت دوستان همیشه خوشاینده. خصوصا وقتی این دوستان بخشی از زندگی شما رو ساخته باشند. وقتی در کنارشون زندگی رو یاد گرفته باشی. وقتی به یادت می آد زمانی رو که از چگونه زنده ماندن فراتر رفتی و دغدغه ی چگونه زیستن پیدا کردی .... وقتی تلنگر زمانه چشمت رو باز کرد به این واقعیت که"یک با یک برابر نیست" مگر در چگونه مردن.

بدون شک خیلی از شما میدونید که روبوکاپ برای من و دوستانم فراتر از یک تفریح کودکانه یا یک هوس زودگذر بود. روبوکاپ برای ما طعم زندگی بود در حجم یک اتاق ... چهار دیواری که گاهی خودمون رو دل خوش می کردیم و بادی در دماغ و Lab صداش می کردیم. امپراطوری بدون فرامانروا.

شروع شدنش همون قدر برای دانشگاه بی اهمیت بود که بسته شدنش و همون قدر برای من و دوستانم پر هیجان که دردناک ....

اما آنچه نه در خاطره ی کاپ های ما موند و نه در Certificateها نوشته شد شعله ی صمیمیتی بود که چهار سال به همون اتاقک کنج ناکجا آباد نور داد ... انرژی داد .... گرما داد. آنچه بیعت برادرانه را به فراتر از رابطه ی نَسَبی برد و ثابت کرد که به سبب حادثه هم می شه مردانگی پیدا کرد خواه در کالبد یک مرد یا یک زن.

دوستان من به من آموختند همت یعنی چه. دوستان من به خیلی ها نهیب زدند که عزت از پس تملق بیرون نمی آد. به من آموختند سازگاری با جمع رو ... دوستان من، من رو از بستر حمایت های کودکانه بیرون کشیدند و در اجتماع چهار نفره درس بزرگ شدن بهم دادند. دوستان من ثابت کردند که واقعه ی روبوکاپ یک حادثه نبود که تکرار بر حادثه وارد نیست. در این جامعه کوچک من یاد گرفتم که آبرو با زخم تنگ نظر ریخته نمی شه .... با نمره افزوده نمی شه و با رتبه ی دانشگاه سنجیده نمی شه. رتبه ی اول هم ارزانی خاکستر پاش معرکه ....

شنیدم که در نهایت خانوم امیری هم راه دانشگاه تهران رو در پیش گرفت. دوست عزیز از صمیم قلب برات آرزوی موفقیت می کنم.

دلم برای تک تک تون .... برای عطر معرفت .... و برای تقسیم یک لبخند تنگ شده......

نیما

Saturday, September 09, 2006

خونه


سلام.
همینطوری یهو حسش اومد که یه عکس از ونکوور براتون بفرستم. سمت راست (جایی که خورشید داره غروب می کنه) می تونید برج های DownTown رو ببینید و سمت چپ هم می تونید برج های MetroTown رو ببینید. برا دیدن عکس بزرگتر می تونید روش کلیک کنید.

قابل توجه اونا که خودشون می دونن ..... این عکس رو از طبقه 24 و از روی بالکن خونمون گرفتیم.... ها ها ها

نیما

Monday, September 04, 2006

پذیرش 2 - دستمال الکترونیک

بالاخره داستان نقل مکان به خونه جدید تموم شد. الان 4شبه که ما اومدیم خونه ی جدید و انصافا هر روز که بیدار می شیم کلی ازخودمون و خونه خوشمون میاد. هرچند اینم باید بگم که به پول ایران تقریبا داریم ماهی یک میلیون تومن اجاره خونه می دیم. فک می کنم اگه قرار بود ایران اینقدر اجاره بدیم می شد توی بهترین جای تهران یه خونه ی خیلی باحال بگیریم... هر چند که به پول اینجا خیلی زیاد نیست و اگه بین دو نفر تقسیم کنید تقریبا می شه ماهی 600 دلار که خوب برای اجاره توی ونکوور طبیعی هست. برا همین فکر نکنید که ما خیلی پول داریم، چون نیستیم! اگه بودیم خوشحال می شدم که کلاس بذارم اما واقعا این خبرا نیست :)

این بار می خوام در مورد قسمت دوم پذیرش بنویسم. توی قسمت اول در مورد بعضی از مطالب قبل از اقدام برای پذیرش که به ذهنم رسید توضیح دادم و فکر می کنم به اندازه ی کافی به همتون روحیه دادم. مهم ترین مسئله قبل از سفر اینه که بدونید چه نقاط ضعفی دارید و سعی کنید کاری کنید که این مشکلات تا جایی که ممکنه حل بشه. وقتی بدونید نقاط ضعف شما چیه مسلما امادگی بیشتری برای مواجهه باهاش دارید. خیلی از دوستان گله کرده بودن که مطالبی که من نوشتم درست نیست. فکر می کنم دو تا مشکل اساسی توی فهم مطالب وجود داشت. اول این که من با نگاه طنز می نویسم. برا همین نباید انتظار داشته باشید مستقیم حرف بزنم. در ثانی، من در مورد مسائل و مشکلات خودم نوشته بودم که خوب حتما در مورد خیلی های دیگه صادق نیست. اینو اول مطلب قبلی هم نوشته بودم...

به هر حال فرض اینجا براینه که شما قسمت اول رو رد کردید. حالا می رسیم به قسمت دوم. توی این مرحله اقدامات جدی تر میشه. توی کلاس TOEFL ثبت نام می کنید (یا نمی کنید) و همش به خودتون روحیه می دین که همه چیز حله. 20 تا کتاب TOEFL از جمله 504 absolutely essential words و TOEFL Longman و TOEFL BARRONS و 1100 words you need to know رو می خرید. هر روز چند تا درسش رو می خونید و فرداش همش رو فراموش می کنید. دوباره بر می گردین و می خونید و به خودتون روحیه میدین که دفعه دوم دیگه یادتون نمی ره. فرداش بیدار می شید و بازم هیچی یادتون نیست.

در مرحله بعد دانشگاه های مرتبط به خودتون رو پیدا می کنید. از MIT و Stanford شروع می کنید و در نهایت دانشگاه Flower Hill in Onion Village که همون گل تپه شعبه ی ده پیاز اما در آمریکا، کانادا یا استرالیا هست رو هم چک می کنید. کی به کیه. بعد که پذیرش گرفتید به فک و فامیل می گید که از کدوم کشور پذیرش گرفتید دیگه. کسی با دانشگاهش کاری نداره که. فقط تو رو خدا دقت کنید که دانشگاه رشته ی شما رو داشته باشه که اگه نداشته باشه خیلی ضایع می شه.

میرید توی سایت دانشکده ی مرتبط. مثلا School of Watering Sea Weeds ، می رید توی لیست اساتید(Faculty Members) و توی Research Interest همه ی استادا رو نگاه می کنید. اونایی که از همه به رشته و علاقه ی شما نزدیکتر هستن رو انتخاب می کنید و براشون یه ایمیل می زنید و دستمال الکترونیک رو attach می کنید. یعنی از هر روشی برای مخ زدنشون استفاده می کنید. از قربون صدقه و چاکرم مخلصم به بالا.

بعدش می رید به قسمت Admission/Application و تمام مدارک رو در میارید. این قسمت معمولا شامل یه سری فرم هست که باید پر کنید. در پر کردن فرم ها می تونید از دروغ های مصلحتی هم استفاده کنید. هرچند احتیاط واجب بر این است که سوتی بد فرم ندید. مثلا نگید که شاگرد اول دانشگاه بودین وقتی معدلتون 12.95 هستش. نمره TOEFL هم اینحا نوشته که باید چند باشه و این که دانشکده ی شما GRE می خواد یا نه. نمره ی TOEFL رو که دیدید اصلا نگران نشید چون مطمئنا با حافظه قوی و توکل به خدا و حمایت پدر و مادر و پشتکار حتما قبول می شید. این چند تا کلمه رو هم حفظ کنید که اگه قبول شدید حتما لازم می شن.

باید یه Curriculum Vitae یا Resume بنویسید و یه گزارش مختصر از کارایی که انجام دادید بدید. باز هم خالی بندی چنانچه سبب فعل گناه نگردد یا فاعل از کرده ی خود پشیمان گشته و پس از اخذ پذیرش 200 یتیم را هر یک قرصی نان دهد مانعی ندارد. یه Statement of Purpose هم باید بنویسید که خیلی مهمه. توی این یکی داستان زندگی گذشته رو ننویسید. من توی SOP خودم خاطره هم نوشتم! اما اینجا باید بنویسید که چه چیزی می خواید برای دانشگاهی که میرید ببرید. یا به قولی چند مرده حلاج هستید.

آخرش هم باید از چند استاد باحالتون توی دانشگاه فعلی Reference Letter بگیرید. یادتون باشه که باید خوب بنویسن. برای همین باید از اونا بگیرید که می دونید خوب می نویسن، در غیر این صورت بی خیال بشید.

خوب تا اینجا رسیدید. به خوندن TOEFL ادامه بدید تا من بقیه اش رو تو یه فرصت دیگه بنویسم. ضمنا اینجا هم یه راهنمای پذیرش به فارسی براتون می ذارم که میتونید دانلود کنید. کپی رایتش برای یه عده از بچه های شریف هست که دستشون درد نکنه.

خوب باشید

نیما