Sunday, June 29, 2008

اسپانیا قهرمان می شه ... خدا می دونه که حقشه

اسپانیا در شرایطی به کرسی قهرمانی تکیه می زنه که من به عنوان یک هوادار دو آتیشه تمام طول بازی رو در خواب غفلت به سر می بردم. درسته که بازی ساعت 12 ظهر شروع می شد و ما هم باید سحرخیز باشیم تا کامروا باشیم، اما بنده تمام شب قبل رو در چادر و در کنار دوستان بیدار بودم و وقتی رسیدم خونه ساعت 7 صبح بود و حتی فینال جام جهانی هم ارزش نداشت که بخوام بی خیال خوابیدن بشم. باور ندارید این عکس رو ببینید:

به هر حال این قهرمانی رو به همه ی اسپانیایی دوستان عزیز تبریک می گم و امیدوارم همه ی اعضای این تیم با پله محشور بشن.
برای این که به دوستان یاد آوری بشه که من تا چه حد اسپانیای هستم یه بار دیگه شعر محبوبم و اولین کلماتی که در زبان اسپانیایی یاد گرفتم در اختیار عموم قرار می دم!
Dos y dos son cuatro
cuatro y dos son seis
seis y dos son ocho
y ocho dieciseis
Y ocho, veinticuatro
y ocho, treinta y dos
Anima bendita,
me arrodillo en vos.

راستی صعود ایران هم جالب بود و سلطان! علی دایی تونست تیم رو با اقتدار (البته در دور برگشت) به مرحله بعدی ببره. باید ببینیم سلطان! از این لحظه به بعد چه می کنه. شاید بخواد شمشیرش رو در بیاره و با یه اشاره گردن تیم ملی رو قطع کنه!

خوب باشین،
نیما

Thursday, June 19, 2008

تاخیر و سرما

سلام

من کاملا می فهمم که اعصاب همه ی شما هم از این طرز وبلاگ نوشتن من خورد شده. آخه یکی نیست بگه پسر جان خب وقت نمی کنی ننویس! آخه مسئله فقط وقت نیست. مسئله مهم تر اینه که شما باید یه انگیزه ای برای نوشتن داشته باشید. فعلا هیچ اتفاق جذابی نیست که بخوام چیزی در موردش بنویسم. جدای از اون این هوای داغون هم روحیه نمی ذاره واسه آدم آخه. فکرش رو بکنید، وسط تابسون، ملت تو ایران دارن از گرما تب می کنن، اونوقت ما داریم اینجا مثه بید می لرزیم. هر روز هوا ابری و هر روز همه جا سرد و سرما خوردن و عطسه و سرفه و آنتی بیوتیک و .... بعد حالا مردم هی می گن کانادا ....

یخ کردیم به خدا ...

خوب باشید،
نیما