Wednesday, April 22, 2009

به خود آی

نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم، نه کلامم، نه سلامم، نه عیلکم، نه سپیدم، نه سیاهم،

نه چنانم که تو گوئی، نه چنینم که تو خواهی، نه آنگونه که گفتند و شنیدی،

نه سمائم، نه زمینم، نه به زنجیر کسی بسته ام و برده ی دینم،

نه سرابم، نه برای دل تنهائی تو جام شرابم، نه گرفتار و اسیرم، نه حقیرم، نه فرستاده ی پیرم، نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم،

نه جهنم، نه بهشتم؛ چنین است سرشتم،

این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم، بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم.

حقیقت نه به رنگ است و نه بو، نه به های است و نه هو، نه به این است و نه او، نه به جام است و سبو،

گر به این نقطه رسیدی به تو سربسته و در پرده بگویم، تا کسی نشنود این راز گهربار جهان را.

آنچه گفتند و سرودند، تو آنی، خود تو جان جهانی، گر نهانی و عیانی،

تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی،

تو ندانی که خود آن نقطه ی عشقی، که تو اسرار نهانی،

همه جا تو، نه یک جای، نه یک پای، همه ای، با همه ای، همهمه ای،

تو سکوتی، تو خود باغ بهشتی، تو به خود آمده از فلسفه ی چون و چرایی،

بتو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی، در همه افلاک بزرگی،

نه که جزئی، نه چون آب در اندام سبوئی، خود اوئی،

به خود آی، تا به در خانه متروکه هر کس ننشینی و بجز روشنی شعشعه ی پرتو خود هیچ نبینی و گل وصل بچینی.

به خود آی .....

شعر بسیار بسیار زیبایی از فریدون حلمی .

نیما


Tuesday, April 07, 2009

Boston

Boston,

A city where Microsoft, IBM, Google, MIT, and Harvard are in your walking proximity.

There is this sad feeling deep into my chest; for our students back in Iran; those who have to struggle like hell to push their slightest chances of success and get a bit closer to these companies and universities. Those who dream about these firms, making a godess out of them in their minds.

What a sad story about  talents fading in the shades of political issues ... what a sad story about our academic/research life ... what a sad story ...

-Nima