از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود
وز هیچکسی نيز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
سلام
چندی پیش مطلبی در مورد ایران نوشته بودم که واکنشهای متفاوتی رو برانگیخت. برخی دوستان همعقیده بودند و بعضی هم مخالفت خودشون رو ابراز داشتن که از هر دو گروه ممنونم. البته لحن نوشتن من باعث شده بود برخی سوتفاهمها بوجود بیاد که امیدوارم اینبار اتفاق نیفته. برا همین قبل از هر چیز تاکید میکنم که مطالب زیر صرفا عقاید و سوالات شخصی منه که معلومات محدودم قادر به پاسخگوییشون نیس. امیدوارم دوستان من رو به بزرگی خودشون ببخشن.
دین! از مقطع ابتدایی تا سالهای دانشگاه تقریبا هر سال کتابی با عنوان تعلیمات دینی رو در کنار جبر و حساب و هندسه میخوندیم. کتابهایی که هر بار مطالب گذشته رو تکرار میکردن و سوالهای بی پاسخ برخی از ما رو جواب نمیدادند. بدتر اونکه تاریخ و اجتماعی و ادبیات هم تکرار همون مکررات در قالبی دیگر بودن.
دهها بار در گوش همه ما از برتری اسلام به دیگر ادیان خوندند. اما کدامین بار برای اثبات این برتری اسلام را بیطرفانه با مکاتب دیگر مقایسه کردیم؟ چند نفر از ما فرصت این رو پیدا کردیم که نظرات پیروان دیگر ادیان رو در مورد ما و خودشون بپرسیم؟ به ما گفتند که ادیان دیگر تحریف شده اند و ما باور کردیم. اما اگر بشنویم که خیلی از پیروان دیگر مسالک باور دارند که دینشون تحریف نشده چطور؟ بدتر از اون اگه اونا معتقد باشند که تحریف از ماست چه باید کرد؟ چرا فقط اعتقادات ما صحیح هستند؟ چرا فقط منابع ما تحریف نشده و قابل اعتمادند؟
مادر بزرگ مرحوم من مثل بسیاری از مردم ما معتقد بود که به جز شیعیان راستین اثناعشری بقیه انسانها اعم از درستکار و بدکار مسیحی یا سنی همه جهنمی هستند.
گویند که دوزخی بود عاشق و مست
قولی است خلاف دل در آن نتوان بست
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
فردا باشد بهشـت همچون کف دست
خیلی از ما اعتقادات ملایم تری داریم و پیروان دیگر ادیان رو هم لایق بهشت میدونیم. هر چند که باز هم خود رو صاحب کاملترین اعتقادات میدونیم. البته این مختص به ما نیست. کلیمیان هم مسیحیان رو قبول ندارند. مسیحیان هم مسلمانان رو به حق نمیدونند و مسلمانان هم هیچ دین و پیامبری رو پس از خود نمیپذیرند. به عبارتی هر کی پس از خود رو نفی میکنه. به عقیده من این خودش نشاندهنده اینه که به صرف شنیده ها نپذیریم که کامل ترین و آخرین و بهترینیم. چرا که دیگران هم همین نظر رو در مورد خودشون دارن. تا چندی پیش خداهای بیشمار هندیها برام بچه گانه و غیر قابل قبول بودند. تا اینکه تو اسکاتلند با یک هندی معتقد هم اتاق شدم. وقتی دیدم هر روز صبح زود استحمام و عبادت میکنه سر صحبت رو باهاش باز کردم. و چقدر ساده برای من شرح داد که تمامی خدایانشان سمبل یک نیروی ازلی ابدی و واحد هستند در اشکال گوناگون. یاد صد اسمی افتادم که ماه رمضون دم افطار برای خدا میخونن. قصه های خدایانش همون سادگی داستان آدم و حوای ما رو داشت و عبادات و مناجاتش به همون پاکی و زیبایی بودند. شرمسار و سرافکنده بودم و هستم ازینکه چنین انسانهای پاکی رو مشرک میدونیم و بسیاری از هواهای نفس خودمون رو توجیح شرعی میکنیم.گویند بهشت و و حور عین خواهد بود
وآنجا می ناب و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوقه گزیدیم چه باک
آخر نه به عاقبت همین خواهد بود
اما در بین تمامی این ادیان من پاسخ اصلی ترین سوالم رو نیافتم:
روزها فكر من اينست و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمدهام آمدنم بهر چه بود به كجا ميروم آخر ننمائي وطنم
ماندهام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا يا چه بوده است مراد وي از اين ساختم
هدف آن خالق بی نیاز از بوجود آوردن من و تو چه بود؟ این سوالی بود که هیچ کدوم از معلمهای دینی من در دوران تحصیل قادر به پاسخگویی اون نبودند...
از منزل کفر تا به دين يک نفس است
وز عالم شک تا به یقین یک نفس است
ایـن یـک نفس عـزیز را خـوش مـیدار
کز حاصل عمر ما همین یک نفس است
خوش باشین
میلاد