از وقتی ایده ی چادر مطرح شده کلی از دوستان آمادگی خودشون رو در رابطه با حضور در چادر اعلام کردن.
بردیا که تکلیفش مشخصه و جای دیگری نمی تونه باشه! اصلا من و بردیا دامنه ی آزادی عمل چندانی دور از هم نداریم. کلا همین که تو خونه اون تو اتاق بشینه و من تو هال آخر رنج فاصله است.
مریم خانوم گل هم که خب روی سر ما جا دارن و قطعا و حتما در ناکجا آباد بغل آتیش و روی تنها زیر انداز گروه جا داده می شن.
مجید هم که تکلیفش مشخصه ... اصلا مریم بدون مجید دقیقا مثه مجید بدون مریم می مونه! نتیجتا آقا مجید بدون نیاز به اعلام آمادگی به لیست اضافه می شه. اگه گیتار رو هم بیاره که دوستان دو سه تا " اگه یه روز بری سفر" و "ستاره های سربی " و "تپلی ریزه میزه" چهچه بزنن دیگه خدا می شه.
اما حرف از چهچه به میان آمد و یاد حسن افتادم. حسن دلبند ما رسما پایه است. خصوصا از وقتی که درس هاش تموم شده و هی فخر فروشی می کنه. حسن در درجه اول به دلیل مرام بی بدیل و بعد هم به دلیل صدای کم نظیر و تبحر در انواع کباب در لیست قرار می گیره. از خصوصیات حسن اینه که کلا احتیاج به تاییدش نیست چون می دونی که همیشه پایه است.
فعلا با این پنج نفر چادر اول پر شد، اما ته لیست برای دوستان و آشنایان باز گذاشته می شه به شرط اینکه دوستان با "چادر خودشون" و سایر مواد لازم تشریف بیاردن.
نظر به اینکه اخیرا مخالفت های زیادی علیه قبیله ی ما رخ داده بود، من از همین جا اعلام استقلال می کنم و تشکیل سرسلسله جدیدی رو اعلام می کنم با عنوان عشیره!
این عشیره ضمنا یه عضو راه دور هم داره که لازم می دونم همین جا اعلام کنم.
آقا مسعود نیکوفربه عنوان مسئول اطلاع رسانی خاور میانه، دور، و نزدیک به طور افتخاری منتسب می شه! مسعود هم از اون جمله بچه هاست که ته مرام و حضور مستدامه. باور نمی کنید؟ آقا مسعود ببینم در کامنت چه می کنی!
راستش من قصد داشتم داش میلاد شکوهی و بانو هم به طور بی اجازه به عضویت در بیارم اما صبر می کنیم از خودشون بشنویم.
به زودی در مورد عشیره بیشتر خواهید شنید.
شاد باشین،
نیما