Friday, August 10, 2007

نگاهم یخ زده.... ترسم که در قلبم زمستان است


سلامت را نمي‌خواهند پاسخ گفت،
سرها در گريبان است
كسي سر بر نيارد كرد، پاسخ گفتن و ديدار ياران را

نگه جز پيش پا را ديد، نتواند
كه ره تاريك و لغزان است.

وگر دست محبت سوي كس يازي،
به اكراه آورد دست از بغل بيرون ـ
كه سرما سخت سوزان است.

نفس كز گرمگاه سينه مي‌آيد برون، ابري شود تاريك؛
چو ديوار ايستد در پيش چشمانت!
نفس كاين است، پس ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك؟

ـ« مسيحاي جوانمرد من!
اي ترساي پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي ...؟
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوي، در بگشاي!
منم، من، سنگ تيپا خورده رنجور
منم، دشنام پست آفرينش، نغمه ناجور.
نه از رومم، نه از زنگم، همان بي‌رنگ بي‌رنگم
بيا، بگشاي در، بگشاي! دلتنگم
حريفا، ميزبانا، ميهمان سال و ماهت، پشت در
چون موج مي‌لرزد
تگرگي نيست، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي صحبت سرما و دندان است.

من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را كنار جام بگذارم.

چه مي‌گويي كه بيگه شد، سحرشد، بامداد آمد!
فريبت مي‌دهد،
بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا! گوش سرما برده است،
اين يادگار سيلي سرد زمستان است.
و قنديل سپهر تنگ ميدان، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه‌توي مرگ‌اندود پنهان است!
حريفا! رو چراغ باده را بفروز،
شب با روز يكسان است

سلامت را نمي‌خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان، دستها پنهان.
نفس‌ها ابر، دلها خسته و غمگين،
درختان اسكلت‌هاي بلور آجين،
زمين دلمرده، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه،
زمستان است .....

-نیما

7 comments:

Anonymous said...

selam

Anonymous said...

salam

taze fahmidam ke
faramooshi bad dardiye
harchi fek kardam ye she'ri
darkhore in peyda konam yadam nayoomad.
be har hal,kasi ke in hame dooste khoob dare ke hamishe be dore
nargese mastash salamash ra doa
goftan, nabayad inghadr na omid bashe!

khoob bashi

Anonymous said...

سلام حاج آقا. خبرارو که خودت نمیدی! اما مب خبرای خوشی ازت شنیدیم. مبارک باشه دوست عزیز. ما دوستت داریم. من عاشق این شعرم. دو تا شعر مارو همیشه ترکونده یکی این! یکی شعر عقاب ناتل خانلری پدر سوخته.فعلا مغزم چیزی ریدمان نکرده و بوی تعفنم فضای تفتیش اباد رو تازه هم نکرده. اما اگر اتفاقی افتاد برای نجاتم بیاید. خودم خبر میدم. یا حق.

Nima said...

دوست عزیز،

در این که دوستای خوبی هستند بحثی نیست، اما گاهی حسرت دوستی های بی غل و غش گذشته دردناک می شه. به هر حال ممنون از لطفت.

اما در مورد مرد زنده ی رفاقت های قدیمی.

اولا که نامه ی زیبایی که نوشته بودی به دکتر رحیمی رو خوندم. خیلی زیبا بود و شیوا. اگه بعد از اون هم جوابی هست حتما برا من بفرست. بعد هم این که این یه بیت برای شما:

گر در اوج فلكم بايد مرد
عمر در گند به سر نتوان برد

Anonymous said...

سلام. ای بابا رفاقت کجاست حاجی؟! راستی یا آقای رحیمی رو هم رفتیم ملاقات کردیم.مرد بزرگی بود . از اون استادای فوق العاده این مملکت. یه دو سه ساعتی با هم صحبت کردیم. آدم با ارزشیه. اون نامه هم فقط یه نامه بود و الا نسبتش مثل همون قیاس مگس و سیمرغه! بابت شعر عقاب هم ممونم . من بیت اخرشو یادمه تو ایلام بودم تو یه کافی نت خوندم گریه زاریه حسینی به پا شد! راستی کامنت من رو تو وبلاگ خودت میذاری؟ هاهاها آمار بره بالا ای ای ای ! بعد میگه رفیق ! هاهاها دوستت داریم حاجی جون.

Anonymous said...

با توام..با تو خدا...يك كمي معجزه كن...چند تا دوست برايم بفرست...پاكتي از كلمه...جعبه اي از لبخند...نامه اي هم بفرست...كوچه دل من باز خلوت شده است...قبل از اينكه برسم...دوستي را بردند...يك نفر گفت به من...باز دير آمده اي...دوستي قسمت شده است

Anonymous said...

سلام یار غار. چطوری ؟ بلاخره بعد از سگ تا کتاب ورق زدن و وسط کشیدن پای انواع حیوانات و آدم ها به پیشگاه تفتیش مطلب ما هم آماده شد و در آرشیو مرداد ماه قرار گرفت. خوشحال میشم نگاهی بپاشی.