Saturday, March 14, 2009

مفتی شهر

من به شدت شیفتهٔ این آهنگ زیبای همای و مجموعه رباعیات پرمفهوم خیام شدم. هر چند همای تا حدودی در شعر‌ها تخلص کرده، اما هنوز بسیار زیباست و دل چسب. امیدوارم شما هم لذت ببرید.

ای مفتی شهر از تو بیدار تریم
با این همه مستی ز تو هشیار تریم

تو خون کسان نوشی و ما خون رزان
انصاف بده کدام خونخوارتریم؟

گویند که دوزخی بود عاشق و مست
گویند که دوزخی بود عاشق و مست

گویند کسان بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوشست

این نقد بگیرو دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است

این می چه حرامیست که عالم همه زان میجوشند؟
یکدسته به نابودی نامش کوشند

آنان که بر عاشقان حرامش کردند
خود خلوت از آن پیاله ها مینوشند

آن عاشق دیوانه که این خمار مستی را ساخت
معشوق و شراب و می پرستی را ساخت

بی شک قدحی شراب نوشید و از آن ...
سرمست شد این جهان هستی را ساخت.

گویند که دوزخی بود عاشق و مست
گویند که دوزخی بود عاشق و مست
گویند که دوزخی بود عاشق و مست
...

نیما

پی نوشت: من شاه بیت هاشو که خودم بسیار دوست دارم پر رنگ تر کردم

2 comments:

Anonymous said...

salam

on asheghe divane ke in khomare masti ra saakht ...

fogholade bood!
khoob bashi

Anonymous said...

ghashang bood!