تصمیم گرفتم برنامه ی نوشتنم رو منظم کنم و هر دو هفته یه بار هر طور شده بنویسم. ضمن اینکه دیگه به جماعت خبر ندم که مطلب جدید نوشتم. دوستان خودشون میان سر می زنن انشا ا....
ضمنا سعی میکنم دوباره به سبک طنزی که عادت داشتم بنویسم!
اما شاید جالبترین اتفاق امروز برای من عکس بزرگ نازنین افشین جم روی صفحه اول روزنامه ی Metro، یکی از پر خواننده ترین روزنامه های ونکوور، بود. اینکه چقدر برای آزادی نازنین فاتحی تلاش کرده و در نهایت خبر آزادی نازنین براش خوشحال کننده بوده. نازنین فاتحی به جرم قتل شخصی که ظاهرا قصد تجاوز بهش داشته محکوم به اعدام شده بود که با توجه به شواهد در آخرین دادگاه این حکم تغییر کرده و با قرار وثیقه این خانوم آزاد شده. خوشحالم برای نازنین فاتحی، بدون هیچ گونه شناختی از ایشون.
ضمنا این برام بسیار جالبه که اینجا و خصوصا بین ایرانی های نسل نو (بچه های افرادی که از ایران به اینجا مهاجرت کردن) دو دسته گرایش وجود داره. یکی افرادی هستن که منکر گذشته خودشون و ایرانی بودنشون هستن. خودشون رو کانادایی می دونن و از این که هویت ایرانی به نوعی توی اسم و چهرشون هست احساس شرم می کنن (نمونه ی عینی اینطور آدم ها رو خودم می شناسم) و دسته دوم افرادی که هرچند خاطره ی چندانی از ایران ندارن اما خون ایرانیشون از خیلی از ما هم بیشتره. نمونه ی نام آشناشون فریدون زندی و نازنین افشین جم هستن. فکر می کنم باید به خونواده و پدر و مادر توانای این افراد تبریک گفت.
اما چیزی که ظرف این دو هفته توجه منو به خودش جلب کرده بود سوغات جدیدی بود که با خودم از ایران آورده بودم. اوائل که تازه از ایران اومده بودم حواسم جمع بود که سوتی ندم، اما از وقتی که از ایران اومدم ترک عاداتم موجب مرض شده. حالا چه مرضی؟؟؟؟ آهاااااااا ....... جونم براتون بگه که از وقتی از ایران اومدم هرچی از رفقای پسردانشگاه می بینم (پسر بودنشون خیلی مهمه!)، می پرم و آویزون می شم بهش و ماچ و موچ (البته روبوسی به قول آبرومند) ..... خلاصه که این جماعت کفار انگلوساکسون هم که در اینگونه مسائل"نزده می رقصن". حالا تصور کنید که وسط راهروی دانشگاه، تمام دانشجوهای لیسانس یهو می بینن که Teacher Assistant درسشون که بنده باشم چه می کنه!!!! نذاشتن 2 دقیقه با بهروز پلنگ، معروف به پیرپکاجکی، اختلاط کنیم. فکر نمی کنم که خود بهروز اصلا متوجه هم شد.
نا گفته نماند که این بهروز خان (بهروز اگه آدرس Home Page داری برای آشنایی دوستان بده بذارم اینجا) از دوستان گل روزگاره. یه غذای تخصصی هم داره به اسم بیج بیج که من نمیدونم از کجاش درآورده اما خیلی خوشمره است. ما که تا حالا نشنیده بودیم، اما اگه کسی به جز بهروز این اسمو شنیده به ما خبر بده.
نیما
2 comments:
بهروز جان یه تنیسیم بزنیم ! ما پیر شدیم و این آقا بهروز یکبارم سر قرار ورزشش نیومد ! نیما این بیج بیج چی هست حالا ؟ آقا بهروز نمیشه به مام از اینا بدی؟
cheghad bahal minevisi man kheili vaghte nakhoondam dadashiiii
Post a Comment