Monday, September 29, 2008

از پستوی خانه تا پیاده روی دانشگاه

داشتم سعی می کردم که مثل همیشه بین خواب و بیداری راهم رو به سمت محل کارم توی دانشگاه پیدا کنم که یه چیزی جلوی پام توجهم رو جلب کرد. ازش یه عکس گرفتم که می ذازم اینجا ... یه نفر با سنگ های کنار پیاده رو یه همچین چیزی وسط پیاده رو نوشته بود


تمام مسیر تا پشت میزم رو داشتم به این شعر شاملو فکر می کردم:

دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت می دارم
....
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

نیما

4 comments:

Anonymous said...

salam nimaye aziz...khoobi baradar?
delemoon barat yedoone shode bekhoda...nemidoonam iran oomadi ya na...amma age oomade bashi o nagofte bashi kheyli bimarefati...2bare too in post ham man nafare aval boodama;)
4keram...yahagh

Anonymous said...

salam

ehtemalan oon bande khodai ke ino neveshte bishtar tarafdare hafez boode o motaghed be in ke : hameja khaneye eshgh ast...

khoob bashi

Nima said...

من بیشتر منظورم تفاوت ها بود بین ایران و اینجا. تفکر غالب برای همه ی ما تو ایران این بود که همه چی باید دزدکی انجام بشه اما اینجا پیاده رو هم می تونه یه بستر برای ابراز علاقه باشه. به قول شما همه جا می تونه خانه عشق باشه

Anonymous said...

مراقب باش
مراقب باش که سنگ‌های کنار پیاده‌رو
آینه دل کسی را نشکند