Tuesday, March 24, 2009

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش

شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش

که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش

مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش

بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن

به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش

کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار

که من پیمودم این صحرا نه بهرامست و نه گورش

بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم

به شرط آنکه ننمایی به کج طبعان دل کورش

نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست

سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش

کمان ابروی جانان نمی پیچد سر از حافظ

ولیکن خنده می آید بدین بازوی بی زورش

3 comments:

Farangis said...

Salaam,

Sale No e har 2 Mobarak !

In sher ro pedarbozorge khoda biamorzam hamishe zemzeme mikard.

Shad bashid

Masoud said...

yalla...yalla...
salam aleykom...sale no mobarak...sad sal be in salha....
chetori haji?
maro nemibini khoshhali?
nokaram:X

Nima said...

Farangis e aziz, masoud jan,

mamnoon bara tabrik e sale no. omidvaram bara shoma ham sale kheili khoob o por az shadi o movafaghiyati bashe :)