Wednesday, February 06, 2008

تدخین یا تخدیر یا تقهیو

هرچه فکر کردم که این سردرگمی های چند روز گذشته را چطور آرام کنم فکر درستی به ذهنم نرسید.

خوب یادم هست وقتی ایران بودم دوستی در شرایط مشابه دوست دیگرم را با یک بطر ویسکی طبابت می کرد. بنده ی خدایی دیگر هم به بست و علف و این چیزها راهنمایی می کرد. نه این که من خیلی خلاف می بودم، اما ظاهرا، حتی برای دوستان صاحب کمالات هم، همه ی درهای رسیدن به آرامش به تخدیر و تدخین و شرب و امثالهم ختم می شد.

منت خدای را که ما را در اینگونه موارد از بیخ و بن عرب آفرید که در هر آنچه از عرب بودم بیزاریم این مورد خاص را سخت به تازی صفتی سرخوشیم.

به هر حال در جستجوی پادزهر زیاد به دیوار دل تنگم کوبیدم تا اینکه دیروز دوستی اشارتی داد که ظاهرا قهوه هم کمی تا قسمتی آرام می کند این سرگشتگی را. به طبابت دوست، فعلا به تقهیو مشغولیم تا ببینیم چه می رسد از راه....

تقهیو ( که البته واژه ای نا مانوس و از الهامات مشوش به این پیر خرابات است) دلخوشکنکی می دهد که انگار اوضاع به سامان می شود روزی. همین دلخوشکنک جهان گذرا ما را بس!!

نیما

2 comments:

Anonymous said...

hey my dear friend, I have a nice quote in my mind for you:

"... it's a simple mistake to make to create love and to fall
so rise and be your master you don't need to be a slave
of memory ensnared in a web, in a cage ..."

Anonymous said...

چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی که ازآن گل کاغذین روید