سلام به همه ی کسایی که سهوا یا عمدا به اینجا رسیدن.
بالاخره گاهنامه ی خاطرات من هم به راه شد. هنوز تصمیم نگرفتم که می خوام چی بنویسم، اما فکر می کنم خیلی ها دوست دارن بدونن برای یه جوون مجرد که کلی خودشو تو دردسر انداخت و 14 ساعت تو هواپیما نشست که برسه اینجا، الان که به قوله همه دیگه جا افتاده و رسیده به بهشت روی زمین، زندگی چطور می گذره.
این که این 10 ماه چطور گذشت هیچ ....! از این به بعد می نویسم
بالاخره گاهنامه ی خاطرات من هم به راه شد. هنوز تصمیم نگرفتم که می خوام چی بنویسم، اما فکر می کنم خیلی ها دوست دارن بدونن برای یه جوون مجرد که کلی خودشو تو دردسر انداخت و 14 ساعت تو هواپیما نشست که برسه اینجا، الان که به قوله همه دیگه جا افتاده و رسیده به بهشت روی زمین، زندگی چطور می گذره.
این که این 10 ماه چطور گذشت هیچ ....! از این به بعد می نویسم
برای کسایی که از درس می پرسن. برای کسایی که هر وفت منو رو اینترنت می بینن می پرسن دوست دختر پیدا کردم یا نه! و برای کسایی که می خوان ببینن چقدر به من خوش می گذره! برای اونا که زندگی اینجا رو تو ساحل و با یه لیوان آب انگور (خوانده شود آب شنگولی ) تصور می کنن و آه ه ه ه ه ه ه می کشن و گاهی هم از پدر و مادر احمدی نژاد و امثالهم با محبت یاد می کنند
تصمیم گرفتم شروع این گاهنامه همزمان باشه با تولد 24 سالگی خودم. 24 سال..... حس میکنم وقتی از 20 رد می شی دیگه داری پیر می شی! اگه برگردیم به عصر شمردن با انگشت بین 24 و 48 و 96 چندان فرقی نیست.
اما از داغ ترین خبر شروع کنم. دیروز گذرنامه ی من به مدت 24 ساعت گم شد. در عین حال که سعی می کردم خونسرد باشم از مرغ شروع کردم به نذر کردن و تا صبح فرداش که امروز بود متوجه شدم اگه تو ایران، اونم تو ماه حرام، زده بودم و 3 تا مرد عاقل و بالغ پرونده بودم هم احتمالا باید برابر با همین نذر دیه میدادم. . همش داشتم به این فکر می کردم که چی کار کنم. رفتم سایت امور خارجه دیدم که چه دردسری داره. آگهی توی روزنامه محلی انگلیسی زبان! از ایران هم باید یکی دنبال کارا بره و..... به هر حال امروز به شیوه ی خیلی خنده داری پیدا شد و نمیتونید تصور کنید چقدر خوشحال شدم.
به هر حال ظاهرا گذرنامه ی مذکور با هدف ورشکست کردن من و احتمالا رسیدگی به حال فقرای ونکوور 1 روز سر به سر من گذاشت. اما هنوزم دیوار خدا کوتاه ترینه. هنوزم میشه جلو خدا زد زیرداستان. دارم فکر می کنم چه دلیلی بیارم که خدا تو نذر تخفیف بده
با یکی از دوستام صحبت می کردم که خدا رو شکر فارسی و خیلی قشنگ حرف میزنه! گفت: من کانسرن(1) تو رو میفهمم. گفتم خب خدا رو شکر اما بهتر بود اگه فارسی می فهمیدی! این زبان هم برای خودش داستانی داره! اولین بار که اینجا برا مدت طولانی انگلیسی حرف زدم خیلی جو گرفتم. بعدش با شوهر دختر خالم فارسی هم با لهجه ی انگلیسی حرف میزدم. بماند که انگلیسی و با لهجه ی مرزن آباد صحبت می کردم!
اما در مورد پروژم. دارم روی امنیت شبکه کار می کنم. هنوز چیز زیادی نمیدونم ... فقط میدونم که شب دراز است و قلندر بیدار :)
اما ختم کلام برای دوستان مشتاق! از دوست دختر خبری نیست! اما دوست های خوبی هستن. اون دوتا مو بور عکس بالا از بهترین دوستام هستن. با هم دوست هستن و با هم زندگی می کنن که فارسیش میشه عقد کردن! شک نکنید اگه بپرسید ازشون که نظرشون در مورد ایران چیه میگن باید شبیه پاریس باشه. تصویری که من از فرهنگ و تمدن ایران براشون ساختم تا چه حد به واقعیت نزدیکه؟ من دروغ نگفتم، فقط آرمان گرا صحبت کردم و شاید اونا این صمیمیت ایرانی و بین دوستای ایرانی من دیدن . واقعا خیلی خوب بود اگه ما ایرانی ها دانه های دلمان پیدا بود. اگه صمیمت و صداقت دوران جوانی در رهگذر زمان اینقدر بی رنگ نمی شد
کار می کنهother یا anonymous توضیح: برای کامنت گذاشتن لازم نیست عضو باشید
تصمیم گرفتم شروع این گاهنامه همزمان باشه با تولد 24 سالگی خودم. 24 سال..... حس میکنم وقتی از 20 رد می شی دیگه داری پیر می شی! اگه برگردیم به عصر شمردن با انگشت بین 24 و 48 و 96 چندان فرقی نیست.
اما از داغ ترین خبر شروع کنم. دیروز گذرنامه ی من به مدت 24 ساعت گم شد. در عین حال که سعی می کردم خونسرد باشم از مرغ شروع کردم به نذر کردن و تا صبح فرداش که امروز بود متوجه شدم اگه تو ایران، اونم تو ماه حرام، زده بودم و 3 تا مرد عاقل و بالغ پرونده بودم هم احتمالا باید برابر با همین نذر دیه میدادم. . همش داشتم به این فکر می کردم که چی کار کنم. رفتم سایت امور خارجه دیدم که چه دردسری داره. آگهی توی روزنامه محلی انگلیسی زبان! از ایران هم باید یکی دنبال کارا بره و..... به هر حال امروز به شیوه ی خیلی خنده داری پیدا شد و نمیتونید تصور کنید چقدر خوشحال شدم.
به هر حال ظاهرا گذرنامه ی مذکور با هدف ورشکست کردن من و احتمالا رسیدگی به حال فقرای ونکوور 1 روز سر به سر من گذاشت. اما هنوزم دیوار خدا کوتاه ترینه. هنوزم میشه جلو خدا زد زیرداستان. دارم فکر می کنم چه دلیلی بیارم که خدا تو نذر تخفیف بده
با یکی از دوستام صحبت می کردم که خدا رو شکر فارسی و خیلی قشنگ حرف میزنه! گفت: من کانسرن(1) تو رو میفهمم. گفتم خب خدا رو شکر اما بهتر بود اگه فارسی می فهمیدی! این زبان هم برای خودش داستانی داره! اولین بار که اینجا برا مدت طولانی انگلیسی حرف زدم خیلی جو گرفتم. بعدش با شوهر دختر خالم فارسی هم با لهجه ی انگلیسی حرف میزدم. بماند که انگلیسی و با لهجه ی مرزن آباد صحبت می کردم!
اما در مورد پروژم. دارم روی امنیت شبکه کار می کنم. هنوز چیز زیادی نمیدونم ... فقط میدونم که شب دراز است و قلندر بیدار :)
اما ختم کلام برای دوستان مشتاق! از دوست دختر خبری نیست! اما دوست های خوبی هستن. اون دوتا مو بور عکس بالا از بهترین دوستام هستن. با هم دوست هستن و با هم زندگی می کنن که فارسیش میشه عقد کردن! شک نکنید اگه بپرسید ازشون که نظرشون در مورد ایران چیه میگن باید شبیه پاریس باشه. تصویری که من از فرهنگ و تمدن ایران براشون ساختم تا چه حد به واقعیت نزدیکه؟ من دروغ نگفتم، فقط آرمان گرا صحبت کردم و شاید اونا این صمیمیت ایرانی و بین دوستای ایرانی من دیدن . واقعا خیلی خوب بود اگه ما ایرانی ها دانه های دلمان پیدا بود. اگه صمیمت و صداقت دوران جوانی در رهگذر زمان اینقدر بی رنگ نمی شد
کار می کنهother یا anonymous توضیح: برای کامنت گذاشتن لازم نیست عضو باشید
(1) concern
36 comments:
hi
I open this page with inconvenience!
I wish success for you.
bye
salaam..
weblog e no mobarak :)
inshaAllah chand vaght dige neveshteh-haei ke inja mizari, beshe barat ye daftarche khaterat e ghashang, por az khaterat e khoob o shirin..
tavallodet ham pishapish mobarak :)
khosh bashi...
Salam nima jooooon,
Kheyli mokhlesiim !!!
Aziz mobarake, kheyli khoshhal shodam.
Dige to ham belakhare ghatie morgha shodi;)
Movafagh bashi.
Ye ho yade in oftadam :
در اروپا(؟) مثل غالب شرقي ها بين رستوران و خانه و کتابخانه محبوس ممان. اين مثلث بدي است. اين زندان سه گوش همه فرنگ رفته هاي ماست
اگر به اروپا رفتي اولين کارت اين باشد که در خانواده اي اتاق بگيري که به خارجي ها اتاق اجاره نمي دهند. در محله اي که خارجي ها سکونت ندارند. از اين حاشيه مصنوعي ِبيمغز ِآلوده دور باش. با همه چيز درآميز و با هيچ چيز آميخته مشو. در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش. "کن مع الناس و لا تکن مع الناس" واقعا سخن پيغمبرانه است - علي شريعتي
سلام نيما جون
خوبي، خيلي ارادتمند
خيلي خودموني، صميمي، شمرده و زيبا
مثل هميشه كارت درسته !!!!
راستي اين جديدي (Jedidi) امنيت شبكه پاس كرده ها و تاپ كلاسشون بود اگه سوال داشتي ميتونه كمكت كنه (اميدوارم امنيت شبكه بوعلي رو جدي نگيري !!!!!)
مثل هميشه بهروز و شاداب باشي
آقا نیما سلام
تولدت مبارک باشه ، از این که می بینم شروع به وبلاگ نویسی کردی بسیار خوشحال شدم ، برای نسل ما که گاها مهاجرت را ناگزیر می دانند بسیار واجب است که ارتباط فکری و تغییرات را با هم تسهیم کنیم ، به هر حال کاری ندارم از فضایی که از ایران برای دوستانت ساخته ای ولی ما منتظر فضایی واقعی از آنجا هستیم البته از زبان تو ... به امید دیدار
khosh oomadi :-)
نیما جان سلام من هم به نوبه خودم تولد خودت و دفترچه خاطرات اینترنتی رو همرمان تبریک می گم خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم که یک وبلاگ درست کردی فقط حواست باشه یک وبلاگ خوب داشتن کار آسونی نیست باید هر شب بهش سر بزنی جواب نظرات رو بدی مطلب بنویسی و....و می دونم تو به خوبی از پسش بر می یای چند باری که آن لاین دیدمت خیلی دوست شدم احوالت رو بپرسم بدونم چه جوری رفتی کجا رفتی چه کار می کنی بقیه هم گروهیات مثل مصطفی چه کار می کنند ولی گفتم ممکنه فرصت نداشته باشی تمام این سوالها رو جواب بدی به هر حال تو الان جایی هستی که شاید آرزوی خیلی از ما بوده
نیما جان این وبلاگ مطمئنا وبلاگ موفقی خواهد بود و حتی می تونه یک پل ارتباطی بین بچه های کامپیوتر بوعلی باشه امید وارم تمام بچه های دیگه هم که موفق شدند خارج از کشور تحصیل کنند یا ارشد بخونند در این وبلاگ عضو بشند و ما رو هم از احوال خودشون بی خبر نذارند احمد و عنایت و سامان و میثم و فرنوش و میلاد و علی و.... از همینجا به تمام دوستان سلام می رسونم و آرزوی موفقیت روز افزون برای همه دارم. احسان حسن زاده
سلام حاج نیماچطوری؟ افتتاح این مکان مقدس رو بهت تبریک میگم .به فکر ساختن چیزی از اینجا برای اونا نباش اینجا همون خاک کثیفی جاریه که زمان حمله محمود افغان جاری بود. به یادتیم حاجی! نذر کردی ماروهم دعا کن! دخیل بستیم به بلاگت ها....
سلام آقا نیما من همسر یحیی و دوست صمیمی شادی هستم ... (برای آشنای بیشتر) من هم تولد شما و هم تولد وبلاگتون رو تبریک می گم و امیدوارم در وبلاگتون شاهد خوندن موفقیت های شما و یک تصویر واقعی از اونجا باشم ... و براتون آرزوی موفقیت می کنم ...
سلام مرد بزرگ
منم حاجی صابر!!!!خوبی
بابا دلم واست اندازه یه نانو پردازنده شده
خوبی،آقا کجان اون دو تا دختر موبوری که گفتی،
ناقلا، من که هیچ موبروی تو عکس ندیدم !! زود باش ، رو کن اون آس پیک رو، می دونم که تو شبکه امنیتی قایمش کردی...از همه اینها که بگزریم، خیلی خوشحالم که این بلاگ رو راه انداختی
، اینطوری بیشتر می تونم از احوالاتت با خبر باشم و صد البته از اخبار بلاد کفر .
باری اولین پستم به نظرم به اندازه کافی نوشتم
یا حق و به امید دیدار
مبارکه
ولی انتظار داشتم که در مورد دوست دخترت هم صادق باشی
به هر حال هستند کسانی مثل من که از جریان خبر دارن .
مجددا حاج صابر!!!عزیزم داشت یادم می رفت تولدت رو تبریک بگم
نیما جان تولد 24 سالگیت رو بهت تبریک می گم و انشاله که همیشه شادکام و پیروز باشی
salam nima jun . sakhte adam khaterehasho benevise mesle inke daghigh khodesho 2 ayene nega kone yejoory ke khodet mifahmi che khabare nakase dige . behet tabrik migam midoonam onjam movafaghi . behtarin arezoaro barat daram ye modate 2 net ziad jaye bara sar zadan nadaram khoshalam ke ye jaye ghashange jadid daram baraye sar zadan
Salaam,
mobarake ham tavalodetoon ham weblog,
isha.. too inja khabaraye khoobi azatoon bekhoonim :)
mesle hamishe movafagh o sarboland bashid
سلام نیمای عزیز
آقا مبارک هم تولدت هم وب لاگت
کار خوبی کردی که این وب لاگ رو راانداختی. ایشالا دیگه از این دردسر های بی نام و نشون هم برات پیش نیاد.
شاد باشی، هادی
سلام
آقا نيما خوشحال شدم از اينكه يه رد پائي از خودت داري به جا ميذاري . نميدوني رفتن يه بچه مثبت از شهرمون ، از بچه هاي تيم ربوكاپ دانشگاه ، واسمون چه سخت بود . اما هرجا كه باشيد خدا نگهدارت باشه.
سلام نیما جون امیدوارم مثل همیشه موفق باشی .دلمون به اندازه فاصله هامون برات تنگ شده.به امید دیدار .تولدت هم مبارک پسر دایی عزیزم
salam dadashi,
emsal ke pishemoon nisti rooze tavalodet jat kheili khali bood, montazerim ke zood biay ta jobran konim....
webloget ham kheili bahale,tondtond benevis ....
ghorboonet berammmm..
bye
nima jan chera degeh ne mi nevisi ma montazerim....
salam nima jooooooooooooon
man tavalodeto yadam nabood yani aslan nemidoonestam che roozie be hamin khater faghat ozr khahi mikonam tabriko mizaram vase sale bad(albate age yeki belakhare be man tarikhesho bege!)
agha khoshhalam az inke sare hal mibinamet in hame az khodet gofti az ma ham ye do kaloom beshno:hadi rooz be rooz haki tar mishe ashkan chaspide be zendegi man conserte dovomamo bar gozar kardam(khoob bood)va projhe ha ham ke damar az roozegar man yeki dar avordan.....agha shoma ke gashte ershad nadarin((elegans 110 sabegh))chera hamchenan single tey mikonin?rasti ye so ale shari ham dashtam oonja roo be kodoom samt namaz mikhooni???????
rasti shenidam hosein agha baz mikhan good bye parti begiran?!avalish ke khoda bood baba pasho bia haddaghal maro be ye noono navaii beresoon haj nima
من اومدم.من اومدم که تولد این وبلاگ و تولد صاحبش رو بهش تبریک بگم.اومدش بهش بگم که مدتهاست هر روز بهش فکر می کنم و دلم می خوادباز هم شبهای سرد زمستون رو در کنارش تا صبح با حرفامون گرم کنیم.اومدم یه بار دیگه بگم که "من عاجزم ز گفتن"ولی ایکاش هنوز من رو باور کنه و بهم این فرصت رو بده که بهش بگم در مورد من اشتباه می کنه.مطمئن هستم که اسم من هنوز یادشه.کاشکی دستام نمی لرزید و جلوی چشمام رو اشک پر نکرده بود تا بیشتر می نوشتم.
سلام آقای کاویانی حال شما چطوره؟
از آهنگ نماهنگتون پیداست شکر خدا همه چیز رو براهه
امیدوار موفق، شاد و سربلند باشید
من دیر از این وبلاگ خبردار شدم
ارادتمند خلیلی خو
salam baba joon
khoobi? har chand ke telefoni ba ham harf mizanim ama delam khast az inja ham barat peyghami bedamo zemne halo ahval az doostaye khoobi ke dary va man ba didane oona hamishe yade to mioftam tashakor konam, doostaeey ke hich vaght faramooshet nemikonan, omidvaram in doosty hamishe paydar bashe.
ghorbabat,BABA HOSSEIN
معراج شیخ بايزید
همه پرستش خود از حق بود نه از من و من پنداشته بودم که منش می پرستيدم
برگرفته از کتاب تذکره الولیاء عطار نيشابوری
و گفت
یا چنا نمای که هستی یا چنان باش که می نمایی
عطار
و گفت علامت آنکس که حق او را دوست دارد آن است که سه خصلت بدو دهد
سخاوتی چون سخاوت دریا
شفقتی چون شفقت آفتاب
و تواضعی چون تواضع زمین
نقل است که از بایزید پرسیدند که پیر تو که بود؟
گفت پیر زنی
یک روز در غلبات شوق و توحید بودم چنانکه مویی را گنج نبود به صحرا رفتم بیخود
پیرزنی با انبانی آرد برسید و مرا گفت این انبان آرد با من بر گیر
و من چنان بودم که خود را نمی توانستم برد
به شیری اشارت کردم بیامد انیان در پشت او نهادم و پیرزن را گفتم
اگر به شهر روی چه گویی،که که را دیدی؟ که نخواستم کسی داند کیم.
پیرزن گفت: که را دیدم؟
ظالمی رعنا را دیدم
شیخ گفت: هان چه گویی؟
پیرزن گفت: این شیر مکلف است یا نه؟
گفتم : نه
گفت: تو آن را که خدا تکلیف نکرده است تکلیف کردی. ظالم نباشی؟
گفتم :باشم
گفت: با این همه می خواهی که اهل شهر بدانند که او ترا مطیع اسا و تو صاحب کرامتی؟ این رعنایی نبود
گفتم: بلی
توبه کردم و از اعلی و اسفل آمدم
این سخن پیر من بود
و گفت همه چیز اندر دو چیز یافتم
یکی مرا و یکی نه مرا
آنکه مراست اگر بسیار از آن بگریزم هم سوی من آید
و آنکه نه مراست اگر بسی جهد کنم به جهد خویش هرگز در دنیا نیابم
Interesting site. Useful information. Bookmarked.
»
bazam salam.emshab ye saraki inja keshidam nemikhastam chizi benvisam vali vaghti neveshteye hosein agha ro didam...akhe midooni nima jan bade raftane to inghad ... shodam ke oon bande khoda ro ham nadidamesh.emshab hess kardam ke cheghad delam vase hamegitoon tang shode rasti salam aghaye shokouhi khoshhalam ke sare halid che khabar az oon tarafa?
azad.
I love your website. It has a lot of great pictures and is very informative.
»
Really amazing! Useful information. All the best.
»
سلام بر دوستان قدیمی
خوب وخوشی
آری بابا زمانی هم دانشگاهی بودیم
نیما ومیلاد جان ،شاید باور نکنید ولی خیلی خوشحالم که دارم موفقیتتون
رو می بینم.ان شاالله که همیشه شاد ،موفق و سرحال باشید
خوش باشید،جبار ،مریوان
85/7/18
Salam Nima jan . man yeki az khanandehaye jadide veblogeton hastam va bayad begam k kheyli zibast ham mataleb ham bayanesh . Mitonam emalietono dashte basham ? Merc
Post a Comment